🔆🔆🔆
*نامه عاشقانه از خانمیبا تحصیلات ششم ابتدایی که ۱۱۵ سال پیش به شوهر پزشکش نوشته*
*نامه خواندنی و عاشقانه از یک زن خانهدار یزدی است.*
*وی برای همسرش که در خارج از کشور، درس پزشکی میخوانده، چنین نوشته است.*
*این نامه، در کتابخانه وزیری یزد، نگهداری میشود.*
*بسم المعطّرٌ الحبیب*
*تصدقت گردم، دردت به جانم، من که مُردم و زنده شدم تا کاغذتان برسد.*
*این فراقِ لاکردار هم مصیبتی شده زن جماعت را، کارِ خانه و طبخ و رُفت و روب و وردار و بگذار نکُشد، همین بیهمدمیو فراق میکُشد.*
*مرقوم فرموده بودید به حبس گرفتار بودید. در دلمان انار پاره شد.*
*پریدُخت تو بمیرد که مَردش اسیر امنیه چیها بوده و او بیخبر در اتاق شانهٔ نقره به زلف میکشیده..!!!*
*حیّ لایموت به سر شاهد است که حال و احوال دل ما هم کم از غرفهٔ حبس شما نبوده است.*
*اوضاع مملکت خوب نیست، کوچه به کوچه مشروطه چی چنان نارنجهایی چروک و از شاخه جدا بر اشجار و الوار در شهر آویزانند و جواب آزادیخواهی، داغ و درفش است و تبعید و چوب و فلک..!!!*
*دلمان این روزها به همین شیشهٔ عطری خوش است که از فرنگ مرسول داشتهاید.*
*شب به شب بر گیس میمالیم...!!!*
*سَیّد محمود جان،*
*مادیان یاغی و طغیانگری شدهام که نه شلاق و توپ و تشر آقا جانمان راممان میکند و نه قند و نوازش بیگم باجی.*
*عرق همه را در آوردهام و رکاب نمیدهم، بماند که عرق خودم هم در آمده.*
*میدانید سَیّدجان،*
*زن جماعت بلوغاتی که شد، دلش باید به یک جا قُرص باشد، صاحب داشته باشد، دلِ بیصاحاب، زود نخکش میشود، چروک میشود، بوی نا میگیرد، بید میزند، دل ابریشم است.*
*نه دست و دلم به دارچین نویسی روی حلوا و شُله زرد میرود، نه شوق وَسمه و سرخاب و سفیدآب داریم.*
*دیروزِ روز بیگم باجی، ابروهایمان را گفت پاچهٔ بُز، حق هم دارد، وقتی آنکه باید باشد و نیست، چه فرق دارد، پاچهٔ بُز بالای چشممان باشد یا دُم موش و قیطانِ زر. به قول آقا جانمان دیده را فایده آن است که دلبر بیند.*
*شما که نیستید و خمرهٔ سکنجبین قزوینی که باب میلتان بود بماند در زیر زمین مطبخ و زهر ماری نشود کار خداست.*
*چلّهها بر او گذشته، بر دل ما نیز. عمرم روی عمرتان آقا سَیّد.*
*به جدّتان که قصد جسارت و غُر زدن ندارم، ولی به واللّه بس است.*
*به گمانم آن قدری که در فالکوتهٔ طب پاریس، طبابت آموختهاید که به علاج بیماری فراق حاذق شده باشید، بس کنید، به یزد مراجعت فرمایید و به داد دل ما برسید، تیمارش کنید و بعد دوباره برگردید.*
*دلخوشکُنکِ ما همین مراسلات بود که مدّتی تأخیر افتاد و شیشهٔ عطری که رو به اتمام است.*
*زن را که میگویند ناقصالعقل است، درست هم هست.*
*عقل داشتیم که پیرهنتان را روی بالش نمیکشیدیم و گره از زلف وا کنیم و بر آن بخُسبیم.*
*شما که مَردید، شما که عقلتان اَتّم وُ اَکمل است، شما که فرنگ دیدهاید و درس طبابت خواندهاید، مرسوله مرقوم دارید و بفرمایید چه کنم...؟؟؟*
*تصدّقت پریدُخت*
*بوسه به پیوست است.*
*با خواندن این نامه، هر کس میاندیشد نویسنده، دکترای ادبیات فارسی داشته، اما اسناد و مدارک، نشان میدهد این خانم تنها ششم ابتدایی آن زمان (مشروطه) را دارا بوده*
*مقصود از ارسال این نامه برای سروران ، دو چیز است:*✌️
*اول: یادآوری سطح سواد و قدرت نگارش و انشای آن زمانها و دوران قدیم و مقایسه آن با زمان خودمان.*
*و دوم، مقدار استحکام خانواده و میزان وفاداری، ایستادگی، عشق فطری خدادادی و صمیمیت بین زوجین و مقایسه اش با زمانهای متأخر است.*