loading...

رستم از این بیت و غزل

چو غنچه گرچه فروبستگی ست کارِ جهان

بازدید : 4
جمعه 2 اسفند 1403 زمان : 17:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رستم از این بیت و غزل

🔆🔆🔆

‏ *نامه عاشقانه از خانمی‌با تحصیلات ششم ابتدایی که ۱۱۵ سال پیش به شوهر پزشکش نوشته*

*نامه خواندنی و عاشقانه از یک زن خانه‌دار یزدی است.*

*وی برای همسرش که در خارج از کشور، درس پزشکی می‌خوانده، چنین نوشته است.*

*این نامه، در کتابخانه وزیری یزد، نگهداری می‌شود.*

*بسم المعطّرٌ الحبیب*

*تصدقت گردم، دردت به جانم، من که مُردم و زنده شدم تا کاغذتان برسد.*

*این فراقِ لاکردار هم مصیبتی شده زن جماعت را، کارِ خانه و طبخ و رُفت و روب و وردار و بگذار نکُشد، همین بی‌همدمی‌و فراق می‌کُشد.*

*مرقوم فرموده بودید به حبس گرفتار بودید. در دلمان انار پاره شد.*

*پری‌دُخت تو بمیرد که مَردش اسیر امنیه‌ چی‌ها بوده و او بی‌خبر در اتاق شانهٔ نقره به زلف می‌کشیده..!!!*

*حیّ لایموت به سر شاهد است که حال و احوال دل ما هم کم از غرفهٔ حبس شما نبوده است.*

*اوضاع مملکت خوب نیست، کوچه به کوچه مشروطه‌ چی چنان نارنج‌‌هایی چروک و از شاخه جدا بر اشجار و الوار در شهر آویزانند و جواب آزادیخواهی، داغ و درفش است و تبعید و چوب و فلک..!!!*

*دلمان این روزها به همین شیشهٔ عطری خوش است که از فرنگ مرسول داشته‌اید.*

*شب به شب بر گیس می‌مالیم...!!!*

*سَیّد محمود جان،*

*مادیان یاغی و طغیان‌گری شده‌ام که نه شلاق و توپ و تشر آقا جانمان راممان می‌کند و نه قند و نوازش بیگم باجی.*

*عرق همه را در آورده‌ام و رکاب نمی‌دهم، بماند که عرق خودم هم در آمده.*

*می‌دانید سَیّدجان،*

*زن جماعت بلوغاتی که شد، دلش باید به یک‌ جا قُرص باشد، صاحب داشته باشد، دلِ بی‌صاحاب، زود نخ‌کش می‌شود، چروک می‌شود، بوی نا می‌گیرد، بید می‌زند، دل ابریشم است.*

*نه دست و دلم به دارچین‌ نویسی روی حلوا و شُله‌ زرد می‌رود، نه شوق وَسمه و سرخاب و سفیدآب داریم.*

*دیروزِ روز بیگم باجی، ابروهایمان را گفت پاچهٔ بُز، حق هم دارد، وقتی آنکه باید باشد و نیست، چه فرق دارد، پاچهٔ بُز بالای چشم‌مان باشد یا دُم موش و قیطانِ زر. به قول آقا جانمان دیده را فایده آن است که دلبر بیند.*

*شما که نیستید و خمرهٔ سکنجبین قزوینی که باب میلتان بود بماند در زیر زمین مطبخ و زهر ماری نشود کار خداست.*

*چلّه‌ها بر او گذشته، بر دل ما نیز. عمرم روی عمرتان آقا سَیّد.*

*به جدّتان که قصد جسارت و غُر زدن ندارم، ولی به واللّه بس است.*

*به گمانم آن قدری که در فالکوتهٔ طب پاریس، طبابت آموخته‌اید که به علاج بیماری فراق حاذق شده باشید، بس کنید، به یزد مراجعت فرمایید و به داد دل ما برسید، تیمارش کنید و بعد دوباره برگردید.*

*دلخوشکُنکِ ما همین مراسلات بود که مدّتی تأخیر افتاد و شیشهٔ عطری که رو به اتمام است.*

*زن را که می‌گویند ناقص‌العقل است، درست هم هست.*

*عقل داشتیم که پیرهن‌تان را روی بالش نمی‌کشیدیم و گره از زلف وا کنیم و بر آن بخُسبیم.*

*شما که مَردید، شما که عقل‌تان اَتّم وُ اَکمل است، شما که فرنگ دیده‌اید و درس طبابت خوانده‌اید، مرسوله مرقوم دارید و بفرمایید چه کنم...؟؟؟*

*تصدّقت پری‌دُخت*

*بوسه به پیوست است.*

*با خواندن این نامه، هر کس می‌اندیشد نویسنده، دکترای ادبیات فارسی داشته، اما اسناد و مدارک، نشان می‌دهد این خانم تنها ششم ابتدایی آن زمان (مشروطه) را دارا بوده*

*مقصود از ارسال این نامه برای سروران ، دو چیز است:*✌️

*اول: یادآوری سطح سواد و قدرت نگارش و انشای آن زمانها و دوران قدیم و مقایسه آن با زمان خودمان.*

*و دوم، مقدار استحکام خانواده و میزان وفاداری، ایستادگی، عشق فطری خدادادی و صمیمیت بین زوجین و مقایسه اش با زمانهای متأخر است.*

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 20
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 220
  • بازدید کننده امروز : 197
  • باردید دیروز : 1
  • بازدید کننده دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 223
  • بازدید ماه : 223
  • بازدید سال : 1084
  • بازدید کلی : 1084
  • کدهای اختصاصی