میگن لحظات آخر عمر فعالیت مغز خیلی زیاد میشه و تمام خاطرات آدم مرور میشه. تو لحظات بزرگ دیگه هم این اتفاق میافته مثل مواقع خطر یا لحظه وداع با عزیزان یا اون لحظه خاص لعنتی روئیدن عشق که دیگه شیر فلکه لحظات خاص رو باز میکنه تو زندگی آدم
یکی ازین زمانهای پر محتوا و خاص، برام هر سال یکی از سحرهای این ماهه. معمولا یکی از اولین سحرهاش
حال دختر بچه ای رو دارم که یک سال تو یتیم خونه غریبی کشیده و ناگهان آغوش مادری که فکر میکرد از دست رفته
همه خاطرات یک سال توی قلبم میجوشه و از چشمم سرازیر میشه
نشستم روی مبل و یک جهان درد دل
و امسال دل شکسته داشتم . از چند جا شکسته
ذهنم اینقدر تند تند تلخ و ترش و شیرین و مهتابی لحظات یک سال و یک عمر گذشته رو ورق زد جلوی چشمهای مامان ، خدا، عشق، استاد....انگار شاگردی که مشق به معلم عرضه میکنه
اما نه همزمان توی خط خوردگیها و بدخطیهای مشقش از استاد توقع تازه هم داره...که اینجا رو خوب نتونستم پس کجا بودی دستمو بگیری
و فقط اشک حرف میزنه
دل شکسته خیلی گنجایشش بالاست. میشه از ناف زندگی تا ابروی مرگ رو توش جا داد.
و دل شکسته به سر قرار بردن یک تجمل نابه.
و امسال کیه که دل شکسته نداره
امسال فقط تماشای غزه از بشریت کمر میشکنه
ای اهالی سحر رسما سرکاریه جنب و جوشهاتون اگه با شمع دعای شما
خرمن این افعی جنگ طلب خاکستر نشه
دوباره سربرکرده تا از نو غزه رو زیر آتیش بگیره
کجایین پس سجاده نشینهای بلند مرتبه؟ چرا از دعای شما کاری بر نمیاد؟