خوشمه، الکی راستکی مقطعی دائمی، خوشمه. اینقد که نمیدونم چی کار کنم. الکی اومدم اینجا زنگ خونههای مردمو بزنم و فرار کنم، کلاه سردرگریبان کردهها رو بکشم روی دماغشون و برم
چرا به این سادگی خوشم میشه؟ چمه؟ سواله برام.
اینجا نوشتم که زیادش کنه اونی که مسببه و دقیقا نمیشناسمش.
اینجا شادیم رو ثبت کردم
که ازش یه کرهای بگیرم در ضمن.
همین که تعطیلی ناگهانی وادارم نکرد به حرص خوردن، همین که جلوی یه قطار ایستادم تا ترمز کرد یه قطار افکار منفی درباره پیامدهای اجتماعی اقتصادی فرهنگی تربیتی این جوری تعطیلیها، انگار جلوی همهی ناخوشیها رو گرفتم، برای کم و زیاد اینترنت و نم کشیدن سواد بچهها حرص نخوردم و به جنبههای مثبتش نگاه کردم مثلا اینکه تونستم با یه کلداکس دختر مریضم رو به خواب بفرستم سر کلاس شیمیش! و حالا شاد و شنگولش رو تحویل بگیرم
و مگه نه اینه که رسالت شیمیشاد کردنه؟؟؟
و موفق شدم در این تعطیلی نطلبیده به یه ملاقات دلخواه برم، یه چیز دلی دلی دلی که برای هیچ چیزی جز دل ترتیب داده نشده بود و عیبی نداشت که بابت این ملاقات شوهر و بچهها رو توی خونه پشت سر گذاشتم چون بعدش اونا سر حال و وظیفه شناس و سربه راهم رو تحویل گرفتن...
رازش چیه؟
دوستم امروز نگاهت که میکردم روحت رو میدیدم تو بسیاری بسیار زیاد. میدونی چیه ما طلبکار یم طلبشم راستین و به حق و جدیه
اما بدهکارهای ما فقط مردهامون نیستن....ما بدهکارهای نجومی در اعماق روحمون داریم که باید شر خر سراغشون بفرستیم....