میلاد تو ولادت خوبان عالم است
میلاد هزار موسی و عیسی بن مریم است
پارسال نیمه شعبان یک مرد جوان خودش را چراغانی کرد.
شعله به دوش کشید و فریاد زد فری پالستین
ازاو یک فیلم چندثانیهای غریبانه به جا ماند، حتی همدستی نداشت تا از او فیلم بگیرد، خودش بود و خودش
گفت شاید این خشن به نظر برسد اما در مقایسه با آنچه در فلسطین میگذرد چیزی نیست.
او عضو ارتش بود و برای متوجه کردن وجدان جهان سوالی را پرسید که احتمالا بارها طی صد و چهل روز که از جنگ گذشته بود خودش مرتب از خودش پرسیده بود
اگر در زمان برده داری و نسل کشی سرخ پوستها زندگی میکردیم چه میکردیم؟ چطور وظیفه تاریخی خودمان را انجام میدادیم؟ چطور مقابله میکردیم؟
میدانی آرون بوشنل حتما خیلی کتاب میخوانده، احتمالا رمانهای بزرگ تاریخی. قول میدهم قویا آرمان طلب بوده و به افسانه منجی باور داشته. حتی در برههای آمریکا ر ا منجی جهان دیده آنطور دیدنی که باید برای یک جوان آمریکایی ارتشی طبیعی باشد.
امروز میلاد منجی عالم بشریت سالگرد
روزی است که مرد بیست و پنج ساله ، شهروند نخبه جهان اول، جسارت پیدا کرد و ناامید شد و از ناامیدیش یک بمب درست کرد.
نیچه گفته بود و (احتمالا خیلی بزرگ اندیشهای دیگر هم گفته باشند که ) امیدواری و وفاداری چیزهای دست و پاگیر و ضدآزادی و نهایتا ضد ارزشی هستند. من به نیچه لبخند میزنم و به بوشنل خیره میشوم؛
یک لیتر بنزین، یک مرد شعله ور، سی ثانیه فریاد
امروز روز منجی موعود به یادت هستم ....با تو معامله میکنم یک چکه وجدانت را چند میفروشی به من؟
عنوان برگرفته از کتاب باراک اوباما: جسارت امید