اوضاع در هم و پیچیده است. مثقال ذرهای از کردارم فراموش نشده. گفتارم و افکارم هم.
و حالا دیگر میدانم که آنچه میکشم و آنچه از شوربختی، شعوری برای کشیدنش ندارم و آنچه دور خودم میچرخاند لحظههایم را و باقی سالها و حتی تا ابدیتم را
محصول کردار و رفتار و گفتارم در جاهای مهم و کم اهمیت زندگیست.
چطور میشود با این همه هم بستگی
منکر حق شد و عدل و روشنایی .....
کاش بنشینم یک گوشه و به ریز و درشت آنچه صادر کرده ام فکر کنم و مجازات و محکومیتهایش را نگاه کنم
کاش وقت کنم کاش این را یکی از عزیزانم توی یک دفتر بهم هدیه بدهد...
یک دفتر جادویی که توی صفحههایش حرکات بی اهمیتی باشد که با آنها دل شکسته ام یا موشک توی هواپیما زده ام یا قتل کرده ام یا دزدی کرده ام
و در غفلتش نشسته ام روبروی خودم ملول و بهانه گیر و هرزه گرد