دوشنبه روز آفرینش زمینه.
دوشنبهها یه جوریم. از نوجوونی یه جوری بودم. انگار یه نسیمیمیاد، شکوفا میکنه یه چیزی رو تو درون آدم.
گم شده ام، گم کرده ام، گیجم
امیدواری خیلی چیز بدیه به اندازه وفاداری بد و غیر انسانیه
کاش از هر دو محروم بودم.
کاش حداقل فراموشکار بودم .یا مغرور ، خصوصا حالا که چموش و لجباز شده ام .
کاش سوال نداشتم و جواب هم نداشتم . کاش از کوشش ومقاومت کم نمیآوردم. کاش دلم را زیاد نمیآوردم توی زندگیم.
کاش این همه امکانات دست نخورده وجودم تا آخر عمرم دست نخورده میماند. کاش در بعضی اتاقهای مخوف روحم باز نمیشد.
کاش اینقدر بین احساس گناه و رنجش نوسان نمیکردم.
کاش حداقل سن و سالم را دلم باور میکرد.